به بیستو هفتمین جلسه از سلسله نشستهای تحلیل رمان ـ اتحادیهی صلصال خوش آمدید! این نشست با حضور علاقمندان کتاب و ادبیات برگزار میشود. تحلیل و بررسی رمان « مسخ » اثر « فرانتس کافکا » برای بیستو هفتمین نشست انتخاب شده است.
دربارهی کتاب مسخ
یک روز صبح گروهگوار هنگامی که از خواب برمیخیزد متوجه میشود که به سوسکی قهوهای تبدیل شده است. گرهگوار در عوض آنکه از این تغییر حیرت کند آن را به عنوان یک اتفاق ناگوار میپذیرد. او تلاش میکند همسوییای میان زندگی انسانیاش و این مسأله که او سوسکی غولپیکر شده ایجاد کند. در عین حال او باید نفرت اعضای خانوادهاش نسبت به خودش را هم بپذیرد. رفته رفته گرهگوار تبدیل به موجودی منفور در خانواده میشود و او میخواهد با این وضعیت کنار بیاید.فرانتس کافکا، خودش از بیگانگی در فضای خانواده و ترس و احساس گناه در برابر پدرش رنج میبرد. او این مفهوم را به خوبی در مسخ به نمایش گذاشته است. این رمان سورئال به سبکی نمادین وضعیت انسان را در شرایطی که به روزمرگی و زندگی یکنواخت دچار میشود به تصویر میکشد.
قسمتی از کتاب مسخ
یک روز صبح، همین که گرهگوار سامسا از خواب آشفتهای پرید، در رختخواب خود به حشرهی تمام عیار عجیبی مبدل شده بود. سرش را که بلند کرد، ملتفت شد که شکم قهوهای گنبد مانندی دارد که رویش را رگههایی، به شکل کمان، تقسیمبندی کرده است. لحاف که به زحمت بالای شکمش بند شده بود، نزدیک بود به کلی بیفتد و پاهای او که به طرز رقتآوری برای تنهاش نازک مینمود .جلوی چشمش پیچ و تاب میخورد….🍃
ورود برای عموم علاقهمندان آزاد است